شعر طنز(بابا مایه دار!)
شعر طنز(بابا مایه دار!)
منم آن بچه پولداري که الان
تو می بینی مرا در این خیابان
همان هستم که شلوارم بود تنگ
لباسم هر ورش باشد به یک رنگ
گذارم Reyban به چشمم عینک
به گوشم گوشی واکمن گذارم
تو که مبهوت من هر روز بودي
مرا حتما شناسایی نمودي
پرایدم قرمز است و پاترولم زرد
دو بنزم را پدر از "آخن" آورد
دوسالی هم خودم رفتم به خارج
نوشتم اسم خود را توي کالج
و چون در تنبلی ممتاز گشتم
اروپا را که گشتم باز گشتم!
بهار مالزي را دوست دارم
زمستان سوي آلمان رهسپارم
روم گر بهر سرگرمی به پاریس
دو ویلا می خرم در"کان"و در"نیس"
اگر یک هفته در تهران بمانم
روم سوي فشم با دوستانم
تلکس و فکس من درجنب و جوش است
موبایلم نیز همواره به گوش است
خلاصه زندگی شیرین و خوب است
کجایش حاوي نقص و عیوب است؟
نمی دانم چرا بعضی ز مردم
نمی پویند راه لندن و رم؟!
اگر از غصه دنیا غمینی
سفر باید کنی حتی زمینی!
به یک جا ماندگاري حیف دارد
سفر سوي فرانسه کیف دارد!
چرا نالی ز کمبود و گرانی؟
سفر کن جان من تا می توانی!
ز بی نانی چرا هی می کنی غش؟
بخور شیرینی و پیتزا به جایش!
چرا آخر ژیان را دوست داري؟!
بخر بنزي به عنوان سواري!
چرا در شوش مسکن می گزینی؟
نداري ظرفی از پیرکس و چینی
اتاق منزلت مانند گور است
بیا جردن، ببین اینجا چه جور است؟
کمی چون وقت من امروز ضیقه(!)
کنم ایجاز: هان اي بد سلیقه!
اگر از خوب و بد بی اطلاعی
بکن با بنده تشریک مساعی
بگویم تا چه چیزي برگزینی
و در دنیا کجاها را ببینی!
ولی فعلا ندارم وقت تفسیر
که پرواز هلندم می شود دیر!
نظر بده تا دلی را شاد کنی
نظر ندی الهی که باد کنی




